.

.

به وبلاگ من خوش آمدید
ایمیل مدیر :

» آذر 1397
» فروردين 1397
» مرداد 1394
» شهريور 1393
» مرداد 1393



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 8
بازدید دیروز : 37
بازدید هفته : 56
بازدید ماه : 90
بازدید کل : 36174
تعداد مطالب : 33
تعداد نظرات : 26
تعداد آنلاین : 1



RSS
لطیفه های خنده دار
نویسنده مسعود تاریخ ارسال پنج شنبه 30 مرداد 1393 در ساعت 23:8

غضنفر میره برای عضو شدن تو بسیج مسئول ثبت نام ازش می پرسه معنی قدس سره الشریف یعنی چی؟ غضنفر یه خورده فکر می کنه میگه همون دمش گرم خودمونه دیگه

 

********لطیفه های خنده دار********

 

یارو میره خواستگاری، از دختره خوشش نمیاد، به بابای عروس میگه : ما میریم یه دور میزنیم ، بر می‌گردیم ، راستی تا ساعت چند بازید ؟

 

********لطیفه های خنده دار********

 

یه بنده خدا پتروس فداكار رو با دهقان فداكار قاطی می‌كنه، میره انگشت می‌كنه تو حلق راننده قطار


:: برچسب‌ها: لطیفه های خنده دار,
ادامه ی مطلب ...
.:: ::.
نیما علامه آهنگ دروغ بود
نویسنده مسعود تاریخ ارسال پنج شنبه 30 مرداد 1393 در ساعت 18:7

 

آهنگ جدید و بسیار زیبا و غمگین از نیما علامه به اسم دروغ بود برای دانلود روی ادامه مطلب کلیک کید


:: برچسب‌ها: نیما علامه آهنگ دروغ بود ,
ادامه ی مطلب ...
.:: ::.
فقط عاشقانه
نویسنده مسعود تاریخ ارسال دو شنبه 27 مرداد 1393 در ساعت 20:24

سلام دخترک پولدار،خوشگل،با کلاس!
وقتی به من بی پول،زشت،بی کلاس نه میگویی خنده ام میگیرد!
چون میدانم مقصد جفتمان
یکیست!
خاک…




موهایم را تراشیده ام
مویی که دست در آن کشیده نشود بودنش بیهوده است





تنها مانده ام
در روزگاری که شیرینی نیست تا برایش فرهاد شوم
همه تلخند




حالا که نیستی بوسه هایم را نثار دیوار های اتاقم میکنم!
همان دیوارهایی که دستهایت را می چسباندی به آنها و چشم هایت را می
بستی و …
یادت می آید…





ﺗﺎ ﻣﺎﻝِ ﯾﮑﯽ ﻣﯿﺸﯽ ،
ﺑﻘﯿﻪ ؛ ﺗﺎﺯﻩ ﯾﺎﺩﺷﻮﻥ ﻣﯿﺎﺩ ﭼﻘﺪﺭ ﺩﻭﺳﺘﺖ
ﺩﺍﺭﻥ …




ﺑﻨـﺪﺑﻨــﺪِ ﻭﺟـــﻮﺩﻣـ ﺑـــﻪ ﻟـــﺮﺯﻩ ﺩﺭﻣــــﯽ ﺁﯾـﺪ
ﻭﻗــــﺘﯽ ﺗـــﺼﻮﺭ ﻣﯿﮑﻨﻤـ ﻋﺸﻘـــﻤـ
“ ﻋﺰﯾﺰﻣـ ” ﻫــﺂﯾﺶ ﺭﺁ ﺩﺭ ﮔـــﻮﺵ ﺩﯾﮕـــﺮﯼ ﺯﻣﺰﻣـﻩ ﻣﯽ ﮐـﻨﺪ…








یه روزهایی هست که دلم می خواد بیام پیشت
بشینم و مثل روزای دور دست همو بگیریم
ومن احساس کنم که فقط من تو زندگیت بودم
ولی افسوس نه تو با وفا ماندی و نه من
طاقت این خیانت بی انتهایت…


:: برچسب‌ها: فقط عاشقانه,
.:: ::.
این روزها
نویسنده مسعود تاریخ ارسال دو شنبه 27 مرداد 1393 در ساعت 20:10

ایـن روزهــا....
دروغ گفتــــن را خــــــوب یـاد گرفتــــــــــه ام
حــال مـ ــن خــــــــوب است
خــوبِ خــوب
فقـط زیــــاد تا قسمتــی هــــوای دلــ ــم طوفــــانی
همــراه با غبـــارهـای خستگـــــــــــــی ست
و فکـر مـی کنـــم
ایـن روزهـــا...
خــدا هـم از حـــرف هـای تکـــ ــراری مــ ــن خستـــه است
چـه حــس مشتـرکـــی داریــم مــ ــن و خـــدا
او...
از حــرف هـای تکـــ ـــراری مــن خستـــه است
و مـــن...
از تکـــ ــرار غـــــم انگیــز روزهــــایم...


:: برچسب‌ها: این روزها,
.:: ::.
عجیب ترین مسابقه دوچرخه سواری در دنیا +عکس
نویسنده مسعود تاریخ ارسال یک شنبه 26 مرداد 1393 در ساعت 11:46

"زوبمبینگ" نام یکی از فستیوال های جالب و عجیبی است که در منطقه پورتلند برگزار می شود. این ورزش خطرناک هر ساله بر روی یک تپه در پارک واشینگتون برگزار می شود و تنها بزرگسالان باید در آن شرکت کنند ولی با دوچرخه های کوچک.

به گزارش باشگاه خبرنگاران، دوچرخه یکی از تفریحات سالمی است که سن و سال نمی شناسد و مسابقات بسیاری در سراسر دنیا برگزار می شود که دوچرخه در آن ها نقش محوری دارد. برخی از این مسابقات بسیار جالب و عجیب هستند که تنها در نقاط خاص برگزار می شوند.

 اخبار ,اخبار گوناگون ,عجیب ترین مسابقه دوچرخه سواری

.:: ::.
برتری ما نصبت به نسل های دیگر
نویسنده مسعود تاریخ ارسال یک شنبه 26 مرداد 1393 در ساعت 11:19
تنها برتری ما نسبت به نسل های قبلی و بعدیمون اینه که:
 
هر وقتی که دلمون بخواد، میتونیم اگه خواستيم ، دوش بگیریم!
 
 قبل تَر از ما که حموم نبود،...
 
بعدتر از ما هم آب نیست
 
 
 

:: برچسب‌ها: برتری ما نصبت به نسل های دیگر,
.:: ::.
از نامه های بابا لنگ دراز به جودی ابوت
نویسنده مسعود تاریخ ارسال شنبه 25 مرداد 1393 در ساعت 22:20


جودی! کاملا با تو موافق هستم که عده ای از مردم هرگز زندگی نمی کنند و زندگی را یک مسابقه دو می دانند و می خواهند هرچه زودتر به هدفی که در افق دوردست است دست یابند و متوجه نمی شوند که آن قدرخسته شده اند که شاید نتوانند به مقصد برسند و اگرهم برسند ناگهان خود را در پایان خط می بینند. درحالی که نه به مسیر توجه داشته اند و نه لذتی از آن برده اند.
دیر یا زود آدم پیر و خسته می شود درحالی که از اطراف خود غافل بوده است. آن وقت دیگر رسیدن به آرزوها و اهداف هم برایش بی تفاوت می شود و فقط او می ماند و یک خستگی بی لذت و فرصت و زمانی که ازدست رفته و به دست نخواهد آمد. ...
جودی عزیزم! درست است، ما به اندازه خاطرات خوشی که از دیگران داریم آنها را دوست داریم و به آنها وابسته می شویم.
هرچه خاطرات خوشمان از شخصی بیشتر باشد علاقه و وابستگی ما بیشتر می شود.
پس هرکسی را بيشتر دوست داریم و می خواهیم که بیشتر دوستمان بدارد باید برایش خاطرات خوش زیادی بسازیم تا بتوانیم در دلش ثبت شویم.
                                                                                       دوستدارتو : بابالنگ دراز


:: برچسب‌ها: از نامه های بابا لنگ دراز به جودی ابوت ,
.:: ::.
پارتی
نویسنده مسعود تاریخ ارسال شنبه 25 مرداد 1393 در ساعت 13:4

یه روز یه بابایی (فکر کنید تو خارج!!!!!)
پسرش فارغ التحصیل میشه هیچیم بارش نبوده
زنگ میزنه به یه پارتیش میگه :دمت گرم واسه پسرم یه شغلی جور کن!
پارتی: میخوای سفیرش کنم!
باباهه: نه بابا اون خیلی زیاده...
... ... پارتی: میخوای وزیرش کنم!
باباهه: اوووووف نه.
پارتی: میخوای وکیل مردمش کنم!
باباهه: نه بابا یه جایی کارمندی چیزیش کن...
پارتی: شرمنده اون دیگه سواد میخواد ...!


:: برچسب‌ها: پارتی,
.:: ::.
كجا باید رفت؟.....
نویسنده مسعود تاریخ ارسال شنبه 25 مرداد 1393 در ساعت 12:45
كجا باید رفت؟.....
ز كه باید پرسید؟!!!
واژه عشق و پرستیدن چیست؟
جان اگر هست چرا در من نیست؟
من كه خود می دانم ..
راه من راه فناست
قصه عشق فقط یك رویاست....
اه ای راه سكوت...
اه ای ظلمت شب....
من همان گمشده ی این خاکم
به خدا عاشق قلبی پاكم

 


:: برچسب‌ها: کجا باید رفت ,
.:: ::.
از من عبور نکن!
نویسنده مسعود تاریخ ارسال جمعه 24 مرداد 1393 در ساعت 11:36

ابروهای همچو کمانت، تیر عشق را چنان بر دلم فرو برده که با هیچ مرهمی جای این زخم مداوا نمی شود.
قانون جاذبه را بهم ریخته ای با چشمانت و چه ظالمانه می دزدی نگاهت را از دلی که قوّت نفس هایش به دیدگان تو گره خورده.
لبخندت همچو خورشید و لبانت چون ناب ترین شهد، دل می برد از هر کسی...!
عاشقان و دلباختگان زیادی داری و من در کنج تنهایی خویش،
دیوانه وار تورا دوست دارم امّا بی آنکه، تو از حال این دل با خبر باشی
شعرهایم را همیشه از چشمان تو می دزدم و ترانه های دلتنگی سر می دهم...
تو سرسری عبور نکن از این عاشقانه ...!
هر بار که خنده هایت را با کسی قسمت میکنی، آرام آرام جان می دهم در عبور تلخ این ثانیه ها!
ساده از من عبور نکن! تب این عشق درمان ندارد ...

(مهرداد حبیبی)


عشق دردیست، دوایش نبود غیر وصال / عاشق آنست که دردش به جز از یار نگفت
(عاصم امیدی)

.:: ::.
برادرای شیطون
نویسنده مسعود تاریخ ارسال جمعه 24 مرداد 1393 در ساعت 11:34

یکی بود یکی نبود، دو تا برادر شیطون بودن که به خاطر شیطنت و شلوغیشون یه محل از دستشون شاکی بود...
دیگه هر جا که خرابکاری می شده همه می دونستن زیر سر این دوتاست...
خلاصه ی کار، پدر و مادر این دو نفر صبرشون تموم میشه و کشیش محل رو میارن و میگن: " خواهش می کنیم این بچه های ما رو نصیحت کنید؛ پدر همه رو در آوردن! "

کشیشه میگه: " باشه، ولی یکی یکی بیاریدشون که راحت تر باهاشون صحبت کنم و مشکلی پیش نیاد. "
خلاصه، اول داداش کوچیکه رو میارن.
کشیشه ازش می پرسه: پسرم! آیا میدونی خدا کجاست؟
پسره جوابشو نمیده و همین جور در و دیوار رو نگاه می کنه...
باز ازش می پرسه: "پسر جان! میدونی خدا کجاست؟ "
ولی دوباره پسره به روش نمیاره...
در نهایت دو سه بار کشیشه همین سوالو می پرسه و پسره هم به روش نمیاره...!
آخرش کشیشه شاکی میشه و داد می زنه: بهت گفتم خدا کجاست؟!
پسره می زنه زیر گریه و به سمت اتاقش فرار می کنه و در رو هم پشتش می بنده!
داداش بزرگه ازش می پرسه: چی شده؟؟؟!!!

پسره میگه: بدبخت شدیم!!
خدا گم شده، همه فکر می کنن ما برش داشتیم...

.:: ::.
میدانم روزی میآید
نویسنده مسعود تاریخ ارسال جمعه 24 مرداد 1393 در ساعت 11:32

http://static.mihanblog.com//public/user_data/user_files/58/171879/mataleb1/rozimiayad.matalebeziba.ir.jpg

خدایا! میدانم روزی از راه خواهد رسید و به این دلتنگی ها پایان می دهد.
روزی که زندگی در آن دلچسب می شود و گله ای باقی نمی ماند.
روزی که انسان ها به خاطر دنیایی که ارزشی ندارد تحقیر نمی شوند.
روزی که آدم ها بابت شادی و لبخند محاکمه نمی شوند و بغض نمی کنند.
روزی که دل ها شکسته نمی شود و حرمت ها به زیر پا نمی افتد.
روزی که رنگ پوست و قامت انسان ها شأن و منزلت انسان ها را شکل نمی دهد.
روزی که همه جا پر می شود از دست هایی که به یاری افتاده ای می شتابند
و شانه هایی که اشک ها بی منت بر آنان جاری می شوند و آرام می گیرند.
روزی که که اعتقادات پوچ، زندگی را بر کام انسان های مظلوم تلخ نمی کند.
روزی که خدای همه یکی می شود و در پس چهره هایی که ادعای خدایی می کنند پنهان نمی شود.
روزی که آدم ها خدای بخشنده را به خاطر ترس، ستایش و مهربان مهربانان و آفرینده عشق را طور دیگری ترسیم نمی کنند و زندگی را در تلخی و واهمه ی آخر کار نمی گدرانند.
روزی که همش می شود عشق، آرامش، محبت، دوستی و فقط خوبی خوبی و خوبی ...

*
*
آخرش میآد جمعه ای که غروبش دلنشینه ...

.:: ::.
خودرو های سوزوکی ماروتی به زودی به بازار عرضه می شوند
نویسنده مسعود تاریخ ارسال جمعه 24 مرداد 1393 در ساعت 11:16

این رقابت بدون حضور سوزوکی ماروتی که فیس لیفت سویفت را در کنار مدل به روز رسانی شده سویفت دزیره عرضه خواهد کرد، نمی تواند کامل باشد. ولی از آنجایی که هر چیز خوبی در سر زمان خودش می آید،فیس لیفت سویفت تا عید عرضه می شود در حالی که مدل اِس ایکس 4 جایگزین مدل سیاز،که مدت زمان زیادی در انتظارش بوده ایم،در اواخر این ماه یا اوائل سپتامبر به بازار عرضه خواهد شد.

مدل سیاز در هفته آخر آگوست یا اوائل سپتامبر به بازار عرضه خواهد شد. مدل مفهومی این خودرو اولین بار در نمایشگاه خودروی دهلی در سال 2014 به نمایش در آمد اما مدل ساخته شده اندکی با مدل مفهومی ارائه شده تفاوت دارد.

افزایش فروش هوندا سیتی و هیوندای ورنا باعث شد تا نگرانی هایی در مورد فروش کمپانی سوزوکی ماروتی وجود داشته باشد و این باعث شد تا این کمپانی در عرضه محصولات خود در هند مصر باشد.

رقابت میان سدان های کوچک  روز به روز در حال افزایش است و با عرضه هیوندای اکسنت افزایش فروش سویفت دزیره با کاهش روبرو است. بازسازی سویفت دزیره به نظر می رسد که این شرکت خودرو ساز را به روز های اوج خود باز می گرداند.

فیس لیفت سویفت دزیره تغییرات زیادی در ظاهر خود داشته است.مثل صفحه بزرگ کرومی که در قسمت جلوی آن به کار رفته است.در داخل این خودرو،این کمپانی با در نظر داشتن مدل زِست از کمپانی تاتا،سیستم سرگرمی اطلاع رسانی لمسی در این خودرو به کار خواهد برد. در قسمت های موتور این خودرو تغییری نداشته است و همان موتور 1.2 لیتری سری کا بنزینی و موتور 1.3 لیتری مولتی جت گازوئیلی را دارد.مدل سویفت دزیره در ماه اکتبر یا نوامبر به بازار عرضه خواهد شد.

کمپانی ماروتی برای عرضه مدل دیوالی از این شرکت تا فصل مراسم صبر می کند و این مدل را در زمانی در بازار هند عرضه می کند که تقاضای بازار خودرو به بالاترین میزان خود رسیده باشد.این فیس لیفت تغییرات کمی را در ظاهر و همچنین به روز رسانی طراحی داخلی خود دارد.این فیس لیفت چراغ های مخصوص مه اِل مانند LED و تایر های 16 اینچی آلومینیومی را به شکل انتخابی  دارد.

 

.:: ::.
هوای بارانی ....
نویسنده مسعود تاریخ ارسال پنج شنبه 23 مرداد 1393 در ساعت 21:32

 داشت دفترمشقش را جمع می کرد.چشمش افتاد به روزنامه ای که مادر روی آن برای

همسایه ها سبزی پاک کرده بود.تیترش یک "سه" بود با بینهایت "صفر"جلوش.

عدد"سه"ناگهان او را از جا پراند.

- بابا، پس فردا با بچه های مدرسه می برنمون اردو. سه هزار تومن می دی؟

بابا سرش را بلندنکرد.باصدایی آرام گفت:فردا یه کم بیشتر مسافر می برم، سه هزار تومن

هم به تو میدم.

با وعده شیرین بابا خوابید.

صبح زود، رفت کنارپنجره. پرده را کنار زد. باران ریزوتندی می بارید.قطره های باران برای

رسیدن به زمین مسابقه گذاشته بودند. بند دلش پاره شد:آخه توی این بارون که مسافر

سوار موتور بابام نمی شه.

اشک توی چشمهایش حلقه زد. از پشت پنجره آمد کنار. یک قطره اشک از روی صورتش

چکید روی یکی از بینهایت "صفر"هایی که جلوی عدد "سه" رژه می رفتند

 

.:: ::.
هرگز به آدم ها نخند ...
نویسنده مسعود تاریخ ارسال پنج شنبه 23 مرداد 1393 در ساعت 21:22

 

هرگز به آدم ها نخند !!

به سرآستین پاره ی کارگری که دیوارت را می چیند و به تو می گوید ارباب ، نخند !

به پسرکی که آدامس می فروشد و تو هرگز نمی خری ، نخند !

به پیرمردی که در پیاده رو به زحمت راه می رود و شاید چند ثانیه ی کوتاه معطلت کند ، نخند !

به دبیری که دست و عینکش گچی ست و یقه ی پیراهنش جمع شده ، نخند !

به دستان پدرت...

به جارو کردن مادرت...

به راننده ی چاق اتوبوس...

به رفتگری که در گرمای تیر ماه کلاه پشمی به سردارد...

به راننده ی آژانسی که چرت می زند...

به پلیسی که سر چهار راه با کلاه صورتش را باد می زند...

به جوانی که قالی پنج متری روی کولش انداخته و در کوچه ها جار می زند...

به بازاریابی که نمونه اجناسش را روی میزت می ریزد...

به پارگی ریز جوراب کسی در مجلسی...

به پشت و رو بودن چادر پیرزنی در خیابان...

به زنی که با کیفی بر دوش به دستی نان دارد و به دستی چند کیسه میوه و سبزی...

به هول شدن همکلاسی ات پای تخته...

به مردی که در بانک از تو می خواهد برایش برگه ای را پر کنی...

به اشتباه لفظی بازیگر نمایشی...

نخند ...

نخند که دنیا ارزشش را ندارد ...

که هرگز نمی دانی چه دنیای بزرگ و پر دردسری دارند:

آدم هایی که هر کدام برای خود و خانواده ای، همه چیز و همه کسند.

آدم هایی که برای زندگی تقلا می کنند...

بار می برند...

بی خوابی می کشند...

کهنه می پوشند...

جار می زنند...

سرما و گرما را تحمل می کنند...

و گاهی خجالت هم می کشند

خیلی ساده ... نخند دوست من!!!

هرگز به آدم ها نخند

خدا به این جسارت تو نمی خندد ؛ اخم میکند.


:: برچسب‌ها: هرگز به آدم ها نخند , , , ,
.:: ::.
تنها ماندم
نویسنده مسعود تاریخ ارسال چهار شنبه 22 مرداد 1393 در ساعت 20:42

 


باز هم که رفتی و تنهایی من سر به فلک کشیده است
باز هم که نیستی و اشکهایم سیل مانند مرا به زیر کشیده است
باز هم که سوختی و باز برای شمع شدن پشیمان شده ام
باز هم که یادت امانم را بریده است
باز هم که غصه دارم در قلب تاریکم از نبود تو
باز هم که نمیشنوم صدای دلنشینت را در خانه سوت و کورم
باز هم که گم شدی در خاطره ها وچشمم از دیدن عکس تو سیر نمیشود
سالهاست که رفتی ولی هر روز اینها را تکرار میکنم
شاید بشنوی ،بفهمی،احساس کنی
در واقعیت نه ولی انتظار امدنت در خوابم را که میتوانم داشته باشم
باز هم که بغض و بعد ..............مثل همیشه

 

.:: ::.
عاشقانه
نویسنده مسعود تاریخ ارسال چهار شنبه 22 مرداد 1393 در ساعت 20:31



برای خودم مردی شده ام.....

بی صداگریه میکنم این روزها.....

درسکوتی تلخ.....

آهای دنیا.....مواظبم باش........

قلبم هنوز "دخترانه" می تپد.....!!!!!!!
 

.:: ::.
اعدامی
نویسنده مسعود تاریخ ارسال چهار شنبه 22 مرداد 1393 در ساعت 20:18


طناب دار جلو چشام

یه چهار پایه چوبی کهنه میرقصه زیر پاهام

رفیقام قاطی دشمنام،

نمیشه تشخیص دادشون از هم

مثل ضربه هایی که زده بودم

نا منظم و پشت سر هم

میاد جلو یه نفر با یه پارچه رو سر

یه ادم ترسو که داره فکرای زیادی توی سر

نگاهش قفل تو چشام

خالی میشه زیر پاهام

یکم سر و صدا

تــــــــــــــــــــمــــــــــــــــــــــــــام

.:: ::.
بازی روزگار
نویسنده مسعود تاریخ ارسال چهار شنبه 22 مرداد 1393 در ساعت 13:4

بازی روزگار را نمی فهمم!

من تو را دوست می دارم...

تو دیگری را...

دیگری مرا...

و همه ما تنهاییم!

داستان غم انگیز زندگی این نیست که انسانها فنا می شوند،

این است که آنان از دوست داشتن باز می مانند.

همیشه هر چیزی را که دوست داریم به دست نمی آوریم

،پس بیاییم آنچه را که به دست می آوریم دوست بداریم.

انسان عاشق زیبایی نمی شود،

بلکه آنچه عاشقش می شود در نظرش زیباست!

انسان های بزرگ دو دل دارند؛

دلی که درد می کشد و پنهان است

و دلی که می خندد و آشکار است.

همه دوست دارند که به بهشت بروند،

ولی کسی دوست ندارد که بمیرد ... !

عشق مانند نواختن پیانو است،

ابتدا باید نواختن را بر اساس قواعد یاد بگیری.

سپس قواعد را فراموش کنی و با قلبت بنوازی.

دنیا آنقدر وسیع هست که

برای همه مخلوقات جایی باشد،

پس به جای آنکه جای کسی را بگیریم

تلاش کنیم جای واقعی خود را بیابیم.

‏‏اگر انسانها بدانند فرصت باهم بودنشان چقدر محدود است؛

محبتشان نسبت به یکدیگر نامحدود می شود.

عشق در لحظه پدید می آید

و دوست داشتن در امتداد زمان

و این اساسی ترین تفاوت میان عشق و دوست داشتن است.

راه دوست داشتن هر چیز درک این واقعیت است که امکان دارد از دست برود :

فرصت های زندگی را دریابیم و بدانیم که فرصت با هم بودن چقدر محدود است ...

.:: ::.
عناوین آخرین مطالب بلاگ من



.:: Design By :